-
فلسفه در سادهترین تعریف، هنرِ پرسیدنِ سؤالهای درست است؛ سؤالهایی که ما را از زندگیِ ناآگاهانه بیرون میکشد و به سمتِ زیستنِ روشنتر میبرد. خیلیها فلسفه را فقط درس و کتاب و نامِ فیلسوفان بزرگ میدانند، اما حقیقت این است که فلسفه قبل از آنکه یک رشتهی دانشگاهی باشد، یک شیوهی زندگی است؛ نوعی نگاهِ ادامه مطلب
-
Philosophy begins in the moment you pause and ask “What is really going on here?”—not only in the world, but in you. It is less a subject than a habit: the habit of examining life instead of being dragged through it. Long before philosophy became university departments and thick books, it was a practical tool ادامه مطلب
-
امشب ساعت ۲:۴۷، تو تخت دراز کشیدی، چشمات باز، قلب تند میزنه. فردا جلسه مهم داری، قسط عقب افتاده، بچه مریضه، یا فقط یه حس گنگ که «دیگه نمیتونم». فکر میکنی بدترین سناریو داره میاد سمتت. سنکا، فیلسوف رواقی و مشاور امپراتور دیوانهی روم، هر شب قبل خواب یه تمرین میکرد که تو نامههاش به ادامه مطلب
-
دور و برت پر از آدماییه که دارن میدون، میخرن، سفر میرن، پست میذارن، تیک آبی میگیرن، بدن میسازن، مدرک میگیرن… و تو هم داری با سرعت نور میری جلو، ولی یه حس عجیب میگه: «چرا من خوشحال نیستم؟» سقراط ۲۴۰۰ سال پیش تو خیابونهای آتن یه جمله میگفت که هنوز همه رو میخکوب میکنه: ادامه مطلب
-
شب ساعت ۳، قلب میزنه تپ تپ تپ، نفس کم میاد، یه فکر مثل سوزن تو مغزت فرو میره: «اگه این اشتباه رو بکنم همهچیز تمومه؟ اگه انتخاب اشتباه کنم؟ اگه دیگه هیچوقت خوشحال نشم؟» این دقیقاً همون لحظهایه که سورن کییرکگور، پدر اگزیستانسیالیسم، اسمش رو گذاشته بود: «سرگیجهی آزادی» میگه وقتی میفهمی واقعاً آزادی، ادامه مطلب
-
بالاخره رسیدی: حقوقت خوبه، ماشین خریدی، عروسی کردی، فالوئرت رفت بالا، توی جمع همه میگن «چه زندگی خفنی داری»، ولی شب که میرسی خونه و در رو میبندی، یه حس عجیب میاد سراغت. یه جور خالی بودن. انگار همهچیز داری، ولی هیچی نداری. اپیکور، همون فیلسوف یونانی که همه فکر میکنن فقط گفته «بخور و ادامه مطلب
-
صبح که بیدار میشی انگار دوباره همون سنگ لعنتی افتاده پایین کوه. دوبالا ساعت کار تکراری، اجاره، قسط، بچهای که مریضه، رابطهای که معلوم نیست کجاش هستیم، ورزش که ولش کردی، کتابی که ماههاست نخوندی، رویاهایی که هر روز خاک میخورن. و یه صدای آروم توی سرت میگه: «دیگه فایده نداره. همهچیز بیمعنیه.» آلبر کامو، ادامه مطلب
-
آلبر کامو میگفت زندگی ذاتاً «پوچ» است؛ یعنی هیچ معنای از پیش تعیینشدهای نداره. ولی دقیقاً همین پوچی، بزرگترین آزادی ماست. سیزیفوس رو یادته؟ اون بدبخت که محکوم شده بود سنگ رو تا قله ببره و سنگ هر بار میغلتید پایین. کامو میگه ما باید سیزیفوس رو «شاد» تصور کنیم. چطور؟ با این که میدونیم ادامه مطلب
-
تصور کن صبح بیدار شدی، گوشیت پر از نوتیفیکیشن، رئیس زنگ زده، بچه گریه میکنه، ترافیک قفل شده و تو وسط این همهمه فقط یک سوال داری: «اصلاً چرا باید ادامه بدم؟» حالا بیا یه لحظه [فیلسوف/مفهوم] رو بیاریم وسط این آشوب: ✅ مشکل واقعی تو این نیست که کار زیاد داری؛ مشکل اینه که ادامه مطلب
